Loading

Sunday, July 12, 2015

بوي بهار گرفته خيابونهاي تهرون



وقتي كه نامه تو ، امروز اومد به خونه
از جا پريد و خنديد باز اين دل ديوونه
نگاه به خطت كردم كه مثل شعر نابه
مثل نسيم خاموش تو انتهاي آبه
كنار صد گلايه ، ميون حرف مرموز
ديدم نوشته بودي گذشته عيد نوروز
ديدي بهار دوباره نشسته روي توچال
تن زمين برفي شده دوباره خال خال
بهار كوچه باغها يخ حوض رو شكسته
يه تك گل بنفشه توي حياط نشسته
مثل نوازش خواب شده هواي شمرون
بوي بهار گرفته خيابونهاي تهرون
نوشته اي كه اينجا جاي شماها خالي
كي ميرسه به آخر اين دوري خيالي
بهار كه ميشه هر سال ، پرستو بر ميگرده

مياد دوباره تهرون دلم هواتو كرده
نامه اتو تا كه خوندم ، گذاشتمش رو تاقچه
رفتم كنار شيشه نگاه كردم به باغچه
همسايه توي باغچه نهال تازه اي كاشت
نهال رو بو كشيدم ، بوي غريبه اي داشت
نه سبزه مال من بود ، نه آسمون آبي
دلم به گريه افتاد يه گريه حسابي
دلم ميگفت با فرياد به ابرو و باد و بارون
كه اي گروه آزاد برين به شهر تهرون 
بگين سلام ما رو به شهر آشنايي
بگين چه ميكشيم ما از اين همه جدايي
بگين كه راهها بسته ، غم تو دلها نشسته
پرستوي مسافر ، بال و پرش شكسته
بگين دل مسافر پيش دل شما بود
ما بي وفا نبوديم، زمونه بي وفا بود
بهار كه ميشه هر سال پرستو برميگرده
مياد دوباره تهرون دلم هواتو كرده
شهر من بوسه من برخاكت، استواري ات را مي ستايم
به اميد ديدار، به اميد ديدار

No comments:

Post a Comment